گالباغ : مقاله زیر به قلم یکی از فرزندان عزیز شهدای بالاده نوشته شده و در آن دیدگاه های خود در باره وبلاگ گالباغ ( پایگاه اطلاع رسانی شهدای منطقه دوسرشمار ) و یادواره شهدا را به زیبایی و ادبیاتی روان بیان می دارد و بفرموده اش « این مطالب حرف های دل من و بسیاری از دوستانم که فرزند شهید هستند، هست و ما آنها را تنها وقتی که در کنار هم هستیم بازگو می کنیم ». امید که همه ما فلسفه جانبازی شهدای عزیز را بشناسیم و ادامه دهنده راه مقدس شان و قدردان همیشگی آنان و خانواده های گرامی شان باشیم.  

 از اینکه خانواده های گرامی شهدای منطقه دوسرشمار، وبلاگ گالباغ را از خود می دانند و برای آن مطلب می نویسند، جای شکرگزاری دارد که این عزیزان، ما خادمین شهدا را نیز از خود می دانند. امید که لایق محبت آنان باشیم و شهدا شفیع همه مردم قدرشناس بالاده و منطقه دوسرشمار در روز قیامت شوند. لازم به ذکر است که بنا به درخواست نویسنده این مقاله، نام وی ذکر نگردید.

 

یادی از گالباغ / مقاله ای به قلم فرزند شهید /  ۲۹/۳/۱۳۹۰

« گالباغ » نامیست آشنا، هم باغ و هم گل هایش را می شناسیم. باغی که متعلق به آسمان است و یادآور آسمانیان. رویشگاه شقایق ها و لاله های خونین جگری که تنها تشنه نورند، و زیبایی از رهایی و قناعت گرفته‌اند. رنگ سرخشان غوغایی می‌کند در دل مان، و سبزی ساق و برگشان معنا می‌بخشد به هستی‌مان و یاد شهیدان دیارمان را تداعی می کند. شهیدان سبکبالی که بی ریا و بی ادعا، به عشق معبود، بال پرواز گشودند، باکی به دل راه ندادند و از هر وابستگی و تعلقی رهیدند و به معبود رسیدند.

« گالباغ » تصویر این عرشیان را چه زیبا نشان مان می دهد. گویی این باغ، بهشت بالاده و منطقه دوسرشمار است. هر ساله با فرا رسیدن فصل بهار و رویش دوباره طبیعت، عطر زیبای ایثار از گل های سرخ « گالباغ » فضای بالاده و منطقه دوسرشمار را معطر می کند و بار دیگر زمزمه برگزاری مراسم شهدا شنیده می‌شود.

بیست و هشتمین یادواره شهدا نیز در راه است و به زودی، روزی گرد هم می‌آییم تا یادی از گلهای این باغ کنیم. هر چه بر تعداد این سال ها افزوده می‌شود، جای خالی شهدا را بیشتر احساس می‌کنیم و چه خوش گفت سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی که هیچ چیز نمی‌تواند جای خالی شهداء را برایمان پرکند، نه آواز پرندگان شمال، نه پرواز مرغان مهاجر دریا، نه لهجه همسنگران، نه شعرهای ما و نه این کلمات که اینک روی کاغذ می لغزند.

براستی چرا این گونه است؟ چرا باید هر سال فاصله ها بیشتر شود؟ چرا خانواده های شهدا خاموشند؟ ... چرا تنها به شهدا می بالیم و دریغ از لحظه ای تأمل؟ چرا از شهدا تنها به نامشان بسنده می کنیم و بس؟

در این مراسم به موضوعی که کمتر از همه پرداخته می شود، اهداف و آرمان های شهداست. متأسفانه این آفتی است که مراسم شهداء را مبتلا نموده و باید چاره‌ای اندیشیده شود. سادگی، اخلاص و بی ریا بودن از خصوصیات بارز اخلاقی شهدای ما بوده که باید مراسم یادواره شهدا از این حیث سرشار باشند.

شهدا کسانی بودند که توانستند به عالي ترین درجه کمال نائل شوند، پس چرا باید مراسم یادواره شهدا بیشتر به مجلس ختم شباهت داشته باشد؟ نوع برنامه، زمان برنامه، تبلیغات محیطی، تبلیغات انتشاراتی، رنگ های بکار رفته در مراسم، ادبیات مجریان و سخنرانان، نغمه های انتخابی و ... از مواردی است که جای تجدید نظر دارد و باید به سمتی پیش رفت که جوانان مخاطب اصلی این محافل باشند و خود بصورت خودجوش و با انگیزه حضور پیدا کنند.

امروز سن فرزندان شهدا از پدرانشان هم بیشتر شده و نوه هایشان به سن فرزندان شهدا در لحظه شهادت شان هستند، اما فرزندان شهدا هر روز بیشتر دلتنگ پدران شهیدشان می‌شوند! چرا که آنان از نگاه غیر واقعی و غیر منصفانه جامعه در رنجند؛ نگاهی که آنها را متهم به استفاده از امتیازات و سهمیه ها می‌کند. کسانی می‌‌گویند که خوش بحالتان از اینکه اشتغال به تحصیل و کار دارید. امتیازاتی که به فرمایش امام خمینی (ره) تنها قدرشناسی از ایشان است و حق خانواده ای است که سرپرستش جان خود را در راه وطن فدا نموده است. فرزندان شهدا از اینکه می بینند فرهنگ ایثار و شهادت در یک حکومت اسلامی بیشتر یادآور این مزایا است تا فداکاری ها و از جان گذشتگی‌های پدرانشان، بسیار متأثرند.

یادواره شهدا باید به اینگونه مشکلات بپردازد و از ترویج این تفکر نادرست در جامعه جلوگیری نماید و فرهنگ شهادت باید به درستی در جامعه نهادینه شود و بایستی همه بدانند که شهدا چگونه زیستند و چگونه آسمانی شدند. برای شهدا فرهنگ سازی کنیم و یادواره را به فرهنگی بومی برای ارتقای ارزش های انسانی و آسمانی تبدیل کنیم.

به‌ رنگ شهدا شدن کار دشواری نیست، باید از سادگی آغاز کرد. شاید این راز را کوه ستبر و استوار شاهدژ بهتر از همه بداند، کوهی که گالباغ در دامان آن آرمیده است. بلندای شکوهش بی‌انتهاست و غرورش از همنشینی با گالباغ. پدر مهربان بالاده و منطقه دوسرشمار که دیریست به نظاره فرزندان گلگونش نشسته و سرافراز از این سرانجام. شاهدژ سنگ صبور بالاده است و سکوتش رمز نجواهای‌ عاشقانه شهدان مان. راه آسمان را به آسانی می‌آموزد و حس پرواز را به شدت برمی انگیزاند. صبر، شکیبایی، استقامت و گذشتن از خود را، هم او می‌آموزاند، اما سرّ این آموختن، اندیشه است. براستی که گالباغیان از این سرّ آگاه بودند و چه نیک آموختند و به غایت آمال شان رسیدند.